رمضان رفت و روزه داری رفت
همچنین فصل روزه خواری رفت
روز روشن کشیدن سیگار
بی حیایی ، گناهکاری رفت
تاسحر شب نشینی و تفریح
خواب تا نیمروز آری رفت
گرد مسجدشلوغ بازی ها
دوری از رحل و مهر باری رفت
دور تسبیح یک سفر نزدیم
به سفرچشمه سارجاری رفت
یک عمل تا هزار می ارزید
تا به سال دگر هزاری رفت
همچو ابربهار آمده بود
قطره اشکی شد و بهاری رفت
چون نبستیم دل به یاری او
دل برید از دیار و یاری رفت
آمد و بی قرارشد تن ما
تا نبینیم بی قراری رفت
ما که در شرمساری اش ماندیم
از چه گویم که شرمساری رفت؟
قاری امسال صوت خوبی داشت
همره صوت خویش قاری رفت
نور را با نوار عوض کردیم
نور بارانی نواری رفت
گرچه گویی پیاده آمده بود
تند با سرعت سواری رفت
کاشکی سرسپرده اش بودیم
فارغ از ما و سرسپاری رفت
جنت و نارخلق شد تقدیر
حیف از جنتی که ناری رفت
رفت و برچیده شد ضیافت نور
سود برد آنکه ماندگاری رفت
*
از ماه خدا بیا نگردیم جدا
قرآن و دعا را ننماییم رها
آن گونه که بودیم به ماه رمضان
باشد روش و شیوه ی هر ماهه ی ما